کتاب میشل اوباما با عنوان «شدن» روایتی از زندگی شخصی خانم اوباما، همسر اولین رئیسجمهور سیاهپوست آمریکا، قبل و بعد از ورود به کاخ سفید است. «میشل اوباما» در این کتاب با استفاده از شیوهای روایی و صمیمانه خواننده را به دنیای خود دعوت میکند و تجربیاتی را شرح میدهد که سازندۀ شخصیت او بوده است. در واقع کتاب سرگذشت زنی است که قدمبهقدم با دشواریها و موانع زندگی روبهرو میشود و با تلاش، صبوری، تدبیر و ایستادگی چشم به آیندهای روشنتر میدوزد و تسلیم بنبستهای طبیعی، اجتماعی و نژادی نمیشود. «شدن» در نخستین ماه انتشار به رکورد بیش از سه میلیون نسخه فروش رسید و عنوان پرفروشترین کتاب سال آمریکا را نصیب خود کرد.
این شروع روایتی است که قرار است نشان دهد، بانوی اول آمریکا که در فاصله سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷ مستاجر کاخ سفید بوده، زندگیاش را از کجا شروع کرده است. از طبقه دوم خانه یکی از بستگانش در بخش جنوبی شهر شیکاگو، منطقهای که هنوز هم به خاطر نرخ بالای جرم و جنایت در آن مشهور است. کتاب او به نوعی داستان “رویای آمریکایی” است. دختری از یک خانواده کارگری که به یمن تحصیل در یک دبیرستان خوب به پرینستون و هاروارد میرود، حقوق میخواند، وکیل میشود و عاقبت از کاخ سفید سردرمیآورد.
در بخشی از کتاب شدن میخوانیم:
تقریباً از همان دقیقهای که برای شرکت در انتخابات، توافق کردیم باراک برایم تبدیل به شبحی انسانی شد. حالا دیگر نوعی پیکسل شده از مردی را که میشناختم میدیدم. مردی که ناگهان باید همهجا حضور پیدا میکرد و درگیر کارهایی بسیار مهمتر میشد. کمتر از یک سال دیگر انتخابات مقدماتی در ایالت آیووا آغاز میشد.
باراک به سرعت کارکنان خودش را استخدام کرد و به دنبال حامیان مالی که چکهایی با رقم بالا مینوشتند افتاد. تصمیم داشت نامزدیاش را به مناسبترین نحو ممکن اعلام کند. هدف این بود که فکر مردم را بخواند و با آنها تا روز انتخابات همراه باشد. کمپینها میتوانستند به سادگی برنده و یا بازنده باشند.
تمام عملیات را دو دیوید رهبری میکردند: اکسلراد و پلوف. همه اکسلراد را اکس صدا میزدند مردی با لحنی ملایم و موقر با سبیلی که در تمام طول لبش پدیدار بود. قبلاً خبرنگار شیکاگو تریبون بود؛ و بعداً وارد کار مشاورۀ سیاسی شده بود و کارهای رسانهای باراک را انجام میداد. پلوف که در آن زمان سی و نه ساله بود مثل پسر بچهها لبخند میزد و عاشق ارقام و استراتژی بود و امور اصلی کمپین را اداره میکرد. تیم بهسرعت رشد کرد و افراد باتجربهای به ما پیوستند تا امور مالی و برنامهریزیهای آینده را رهبری کنند.
یک نفر پیشنهاد داد باراک در اسپرینگ فیلد نامزدی خود را اعلام کند. همه عقیده داشتند این کار آن هم در وسط آمریکا برای کمپین و کل فرایند سیاسی موجود، مناسب خواهد بود. این امید اصلی باراک بود. در طی سالیانی که بهعنوان فعال اجتماعی کار کرده بود از مردمان محروم و مستمند، در دموکراسی ما آگاهی داشت. پروژه رأی! به او کمک میکرد تا بداند چه چیزهایی را میتواند برای مردم فراهم کند.
میشل اوباما
شدن
بدون نظر